گاهی با خودم فکر میکنم وقتی الان که جوان هستم گاهی این همه بی حوصله و بی اراده می شوم، پس زمانی که سنم بالاتر برود و توان جسمی ام کمتر شود فشارها بیشتر میخواهم چه گلی بر سر بزنم؟
معتقدم همانگونه که نسل به نسل ویژگی های جوامع مختلف عوض می شود، جوان های هر دوره هم سطح انرژیشان متفاوت است.
برای مثال برای یکی دو نسل قبل تر از ما، اصلاً چیزی به نام خانه نشینی جوان معنی نداشت و دور از تصور بوده.
چنین چیزی اما برای یک جوان در عصر حاضر انگار چیز طبیعی است. حضور کامپیوتر و موبایل و اینترنت خیلی در این تغییر دخیل بوده است.
این ماجرا از یک طرف خوب است، اینکه آدم به هر قیمتی انرژی اش را تلف نکند. اما از طرف دیگر باعث انفعال جوان ها شده.
باید قبول کنیم با همه موانع مختلف موجود از جمله بیکاری و گرانی و هزار درد دیگر که همه مان میدانیم، امکانات ما هم از نسل های قبل تر چند برابر بیشتر است.
این یعنی جوان امروزی بیشتر از قبل میتواند موثر باشد ولی همین بهبود ها باعث تنبل تر شدن ما نیز شده است.
با همه اینها کم نیستند جوانانی که کارهایی می کنند که نسل های قبل به انگشت کوچک آنها هم نمی رسند.
شما چگونه به این موضوع نگاه می کنید؟
من با خودم اینطور فکر میکنم که نگرانیهای فردا بماند برای فردا. آن خاکها را فرداها بر سرم میریزم… اما این به آن معنا نیست که برایش برنامه نداشته باشم. برنامهام را میچینم و هدفم را حداقل برای 1 سال آینده مشخص میکنم. هرچند دلیل نمیشود که نگرانش باشم. دنیا درحال تغییر است و دگرگونی. اگر با تغییرات مثبتش همراه نشویم نابود خواهیم شد. اصلا به این فکر میکنم که حتی اگر در عصر نابودی دنیا هم قرار گرفته باشم من میخواهم از زندگی لذت ببرم. آنطور که دوست دارم لحظاتت را سپری کنم. لعنت به تلخیهایش.
ترکیب مطبوع آینده نگری و درلحظه زندگی کردن. ما نیز سعی میکنیم چون شما باشیم.