میم مالکیت در کتابها

میم مالکیت در کتابها

باز روز دیگری آغاز شده است.

یکشنبه هایی که خارجی ها تعطیل اند، ما اینجا باید کلی کار انجام دهیم.

هرچند این روزها که همه کارها مجازی شده ، دیگر شنبه و جمعه ویکشنبه فرق زیادی نمی کند.

امروز خواستم صفحات صبحگاهی ام را اینجا بنویسم تا کمی مهارت تایپ کردنم بهتر شود.

به طور کلی حس میکنم وقتی تایپ میکنم واژه ها با کیفیت و کمیت بهتری روانه میدان می شوند.

نمی دانم دلیلش چیست.شاید به عنوان یکی از دلایل این را بشود عنوان کرد:

اینکه روی کیبورد حروف را در اختیار داریم.

 از ماده اولیه به نتیجه دلخواه رسیدن که همان کلمات وجمله ها هستند.

من وقتی با قلم مینویسم کمی تنبل تر می شوم و دیر به دیر مینویسم.

اما فقط کافی است دستم بیاید روی کیبورد.دیگر تا آخرش یک نفس می روم .مثل همین الان.

رابطه من و نوشتن خوب است این روزها ، دارم یاد میگیرم چطور مقاله های وبسایتم را بنویسم.

این مهارت خیلی می تواند به من کمک کند.بالاخره در هر زمینه ای که فعالیت کنم مقاله نوشتن به کارم می آید ،

مخصوصا مقاله های وبلاگی که همراه با ارجاع ها به لینک ها و تصاویر هستند وخیلی لذت بخش است.

خریدهایم از نمایشگاه را انجام دادم.اصلا با خودم نمی گویم تا این کتاب هایی که الان دارم را تمام نکنم کتاب نمی خرم.

قرار نیست که آدم همه کتاب ها را تمام کند.

من دوست دارم کتاب هایم همیشه حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند.

به خاطر همین سعی میکنم کامل نخوانمشان.

کتاب هایی که قرار است به دستم برسد هفت کتاب اند شامل :

کتابی از یالوم، سه کتاب از دوباتن، یک کتاب از آقای قطب، یک کتاب شعر از مرحوم یداللهی و یک کتاب مصور به نام کهکشان.

تقریبا متنوع اند. راستش کتاب های دیگری را انتخاب کرده بودم برای خرید. ولی یکهو سیاستم برای خرید کتاب ها عوض شد.

دو جنبه را درنظر گرفتم فارغ از اینکه نویسنده کتاب کیست:

یکی مفید بودن؛

و دیگری عشق اولیه ام به آن کتاب.

به همین خاطر داستان های معروفی که میخواستم بخرم را کنار گذاشتم ،

و رفتم سراغ کتاب های مدرسه زندگی دوباتن تا زندگی کردن را یادبگیرم.

همچنین دو کتاب مرتبط با شعر به خاطر این بود که ازشان لذت میبرم.

کهکشان هم که پیشنهاد یکی از رفقایم بود.

اما کتاب یالوم را واقعا خودم دوست دارم بخوانم.

من به عنوان یک پزشک دوست دارم خاطرات یک پزشک از زندگی اش را بخوانم.

کمتر پیش آمده چنین کتاب هایی از زبان پزشک بخوانم اما حالا که به آن علاقه مند شدم بهترین فرصت است.

برای خواندنشان هم بعد از علوم پایه فرصت زیاد است.

این کتابها قرار نیست خاک بخورند. بلکه جایگاه ارجمندی در کتابخوانه خانه آینده ام خواهند داشت.

من همین الان هم عاشق کتاب هایم هستم و ازشان انرژی می گیرم.

مالکیت کتاب از هر نوع مالکیتی برایم قشنگ تر و ارزشمند تر است.

خب فکر میکنم برای امروز کافی است.

نخود نخود هر که رود خانه خود.البته الان که اکثرمان خانه خود هستیم منظورم بیشتر لاک خود است.

3 Comments

  1. یالوم رو به عنوان یه پزشک واقعا ستایش میکنم!
    هم نویسنده‌ی قابلیه از دید من، و هم به معنای واقعی یه “پزشک”، که به تمام ابعاد انسانی بیمارانش توجه داره.
    هر بار اثری ازش میخونم واقعا به وجد میام.
    راستی! با این حرفتون که “اصلا با خودم نمی گویم تا این کتاب هایی که الان دارم را تمام نکنم کتاب نمی خرم.”، خیلی موافقم!

    1. ممنونم از نظرتون.پزشکی و پزشکان این روزها خیلی از جاده اصلیش منحرف شده.پزشک باید در دنیای پرمشغله ماشین ها ، حافظ جسم و مهمتر از اون روان آدم ها میبود.اما متاسفانه پزشکی هم ماشینی شد.دیدن انسانها به چشم یک کالا.وقتی مادرم میگه رفتم دکتر و نگاهم نکرد و فقط نوشت.واقعا ناراحت میشم از آنچه در جریانه.کاش به همین اندازه که کنکور رو سخت کردیم و از نظر علمی سنجیدیم افراد رو در طول دوره پزشکی(که البته همونم همش باگه)، از نظر روانی و اخلاقی هم وقت میذاشتیم برای گزینش و آموزش به پزشکان حال و پزشکان آینده.من به شخصه به روانشناسی بیشتر علاقه و اعتقاد دارم تا پزشکی بالینی.یالوم مسیر خوبی رو رفته و امیدوارم مسیرش فراگیر بشه.آره محمدرضا شعبانعلی گفته بود همینکه از کسی یا کتابی یک نکته هم بگیریم کافیه.با این حساب کتاب ها رو باید مثل یک فنجان قهوه نوشید.نه اینکه مثل بشقاب پلو جوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *