عجب روز متفاوتی

عجب روز متفاوتی

 

امروز بعد از مدت ها یکنواختی پرفراز و نشیب بود.

بیدار که شدم هوا خنک و ابری بود.جمعه نابی در جریان بود.

شب قبل تصمیم بر این شد که طبیعت گردی کنیم این روز مبارک را.

در مجموع شاید ۱۰ کیلومتر پیاده روی داشت. از میان بیابان و کوه و درخت ها گذشتیم تا به چشمه شگفت انگیز روستا رسیدیم.

من قبلا به زندگی شهری به دلیل امکاناتش علاقه بیشتری داشتم،

اما این یک سال که اینجا بودم نظرم کاملا عوض شد.

حالا دیگر  بابت این حجم از رهایی و شادی که از روستا میگیرم،خدا را شکر میکنم.

هوا رو به سردی میرفت اما آب چشمه گرم بود.

بدون توجه به نظر دیگران (مثل همیشه) با جمیع البسه پریدم داخل آب و روز زیبایم را تکمیل کردم.

مدتها بود اینگونه غرق آب نشده بودم.
کنار آتش خودم را خشک کردم و همچنان که به صدای آب گوش میدادیم،

چای و پنیر و نان محلی به خود جایزه دادیم.

مسیر بازگشت را با سخن گفتن با دوستی که کمتر از ۲۴ ساعت بود با او آشنا شده بودم پیمودم.

کوله روی دوشم سنگینی می کرد.وقتی امدم خانه ساعت از ۱۳ گذشته بود.

در مجموع امروز را خیلی دوست داشتم.

به همه شما  میگویم مگذارید عطش درونتان بی دیدار طبیعت بماند.

خدا آفریده تا بهره گیریم. (با حفظ همه حدود)

کاش بیشتر طبیعت را بنوشم، کاش خودم را از آن محروم نکنم. که دنیا دیری نمی پاید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *