خاطره گریزی

خاطره گریزی

چند وقته به این باور رسیدم که ” منِ گذشته ” یه آدم دیگه بوده و با ” منِ حال” هیچ نسبتی نداره.

 

همین باعث میشه نخوام لحظه های حال رو وامدار شیرینی خاطرات کنم. فلان سال، فلان لحظه، فلانجا با فلانی خیلی خوش گذشت. گذشت و تمام شد.

 

دیگه نمیتونم تهی بودن این لحظه رو با یاداوری گذشته پر کنم. شاید قبلا اینکارو انجام میدادم، اما الان دوسش ندارم.

 

یک دلیلش شاید اینه از لحاظ زمانی خاطراتم خیلی دور شدن. عملاً هر خاطره خیلی جالبی که دارم برمیگرده به بیش از یکسال قبل.

 

هر چند توی این یکسال هم کم لحظه خوب نداشتم اما بیشترشون ثبت نشده هستن (شایدم ثبت شدن و هایلایت نشدن و به همین دلیل درخشندگی ندارن)

 

اما این به این معنی نیست که کلاً همه چی نابوده. عدم توجه به گذشته یعنی یک قاچ از شیرینی حال و رؤیاهای آینده، چند برابر قشنگ ترین خاطرات گذشته برام با ارزشه.

 

نادر ابراهیمی میگه:

 

حافظه برای عتیقه کردن عشق نیست، برای زنده نگه داشتن عشق است. عشق، در قاب یادها، پرنده ای ست در قفس. عشق طالب حضور است و پرواز، نه امنیت و قاب.

 

چیزهایی را که از کف می روند و باز نمی گردند ، حق است که به خاطره تبدیل کنیم و در حافظه نگهداریم… اما نگذاریم که عشق، در حد خاطره، حقیر و مصرفی شود.

 

ترک عشق کنیم ، بهتر از آن است که عشق را به یک مشت یاد بی رنگ و بو تبدیل کنیم ؛ یادهای بی صدایی که صدا را در ذهن فرسوده ی خویش و نه در روح به آن می افزاییم تا ریاکارانه باورکنیم که هنوز ، فریادهای دوست داشتن را می شنویم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *